مطالب ادبی

فرهنگی

مطالب ادبی

فرهنگی

مسیحیّت عیسی مسیح و «مسیحیّت پاپ و کلیسا»!محمدحسن توکل گلپایگانی

مسیحیّت عیسی مسیح

و

«مسیحیّت پاپ و کلیسا»!

         در بخش قبل و در زاد روز «عیسی مسیح» در اندازه لازم و به عنوان یک مسلمان، و بسیار فشرده چند سطری نوشتم. در این قسمت نیز، خیلی کوتاه و باز هم با همان دیدگاه و نگاه پژوهشی چند جمله ای می نویسم. زیرا سال ها پیش و با سر نامه ی «بنیادهای سکولاریزم» و «پُست مدرنیسم» مطالبی تحلیلی و مستند نوشته ام که امید است در فرصت مناسب در اختیار خوانندگان قرار دهم. در این نوشته ها درباره ی نقش مستقیم «مسیحیّت و کلیسا» به گونه ای باز، جستارهایی آموزنده و در خور اندیشه آورده ام.

        به هر روی شکوه مندی و زیور بی آلایش و پیراسته ی اندیشه ی پیامبرانه و بنیاد راه و روش و منش پیام آوران آسمانی، تماماً و بی هیچ زیاده پردازی، پاس داشت حقوقی انسانی انسان است؛ تنها به دلیل انسان بودن. زن باشد یا مرد، و از هر نژاد و در هر سر زمین و زمان. نمونه را موسی که یک چوپان است با برادرش و با همان لباس زشت و خشن و پاره پاره و چوب دستی گره گره و ناهموار یک چوپان، به پایتخت مصر وارد می شود و یک راست و بی ملاحظه یا ترس از قدرت حاکم به کاخ فرعون می رود و مبارزه اش با قارون (نماد سرمایه داری) است و بلعم باعور (نشانه اندیشه های بازدارنده ی (استحماری) و هدف اصلی اش آزادی و رهایی یهود از اسارت است. زیرا فرعون (نماد حاکمیت ستم و تجاوز حقوقی) سرکشی و آدم کشی و میراننده ی استعدادهای انسانی می باشد. (طه/43) و بالا نشینی و باد دستی و گزاف کاری و از اندازه در گذشتن مصرف اموال عمومی(یونس/83) را به گونه ی یک فرهنگ حاکمانه و سلطه گرانه در آورده است. عیسی، جوانی بی کس و کار، ماهی گیری گمنام بر کناره ی بحر احمر، ناگهان در برابر سزار، راست قامت و بی بیم و استوار و با نگرشی ستم سوز، در می ایستد و امپراطوری وحشی و آدم خوار روم را در زیر «ضربات روح پاک و بلندش در هم کوبیده» (سیمای محمّد/شریعتی،علی) و با گرفتن «وحی»، مانند دیگر رسولان الهی چونان ابراهیم، اسماعیل، ایّوب، یونس و ... (نساء/163) و رسالت آزادی انسان از سلطه ی جباران، راه را پی گرفته و با روشنگری های بنیادی(بیّنات) و آموزه های حکیمانه (حکمت)(زخرف/63) و پیام های انسان پرور و جامعه ساز انجیل (حدید/27) که سراسر، نور است و حکمت و هدایت (مائده/44)، که من «رسول ا...» به سوی شما هستم(صفّ/6) و خواهان زیستی سالم و بی پیرایه و همراه با عشق و محبّت و گذشت و برخوردار از حقوق انسانی برای تان می باشم. و به نوشته ی شریعتی در «محمّد خاتم پیامبران ج1/467) «تئوس(زئوس)، خدای عیسی، سیمایی به صمیمیّت یک دوست، به لطافت یک معشوق، نزدیک، خودمانی و آشنای انسان. وی آن چنان با انسان، بی آلایش و خویشاوند است که از آسمان به سراغ وی فرود می آید ... به زمین می آید، در کنار انسان و با انسان در می آمیزد. به این هم قناعت نمی کند، پدر انسان می شود، در چهره ی یک انسان ظاهر می گردد. و عیسی نیز، مظهر انسانیِ تئوس(زئوس) است، چهره ای به معصومیّت یک فرشته، لبخندی به لطافت سپیده دم و سخنانی به نرمی نوازش دارد. پیامبر آرامش و دوست داشتنی و گذشت است. پیامش تسلیت دل های خسته است و دعوتش خطاب به جلّادان رومی؛ سربازان وحشی سزار که: شمشیرهای تان را بر لب دریای محبّت از خون بشویید، مکُشید، دوست بدارید». راستی را در آن زمان و شرایط و فرهنگ و حاکمیّت ستم که «وحشی گری، همه را دیوانه کرده است و هر شمشیری، انتقام خون ریخته ای را بر گردن دارد و خون بهای هر خونی، خونی است و انتقام در یک «دور باطل» (Cercle-vicieux) جنون آمیزی افتاده، ... جز «گذشت» چه چیزی می تواند، شمشرهای تشنه را آرام کند؟ جز دوست داشتن، چه عاملی این دُور جنون آمیز انتقام در انتقام را می تواند از گردش باز دارد؟» (همان/468)

           و این آموزه های عیسی مسیح بود که در برابر قدرت نظامی و سیاسی امپراطوری روم در گذار هزار سال، با آن همه جنایات و برخوردهای تبعیض گرایانه و غرق بودن در خون ریزی، عیّاشی و ناتوان کشی ... در ایستاد و آن را به تقوا، صلح و دست کم گرفتن آزمندی و خشونت و کسب قدرت و نفوذ سیاسی و نظامی بر دیگران، و گرایش به عواطف اخلاقی و روحی و معنوی فرا خواند. و سرزمین گلادیاتورها و نرون ها و امپراتورهای خون خوار را به مهد پرورش روح های پاک و پیراسته بدل نمود. و به جای سنای روم و کاخ های هولناک قیصران و زندان های گسترده و سیاه، کلیساهای مقدسی برپا شد که در زیر رواق های روحانیش، زیباترین و بی آلایش ترین زمزمه های نیایش و سرودهای مقدس، خطاب به معبود بزرگِ هستی، طنین می افکند. (با استفاده از همان/472) بنابر این عیسی مسیح که از سلسله ی انبیای الهی و ابراهیمی است، همان «پیام آوران که فرمانروایان بی رقیب قلب هایند»، بر بنیاد «صلح و اصلاح» و گرایش و توجه به «انسان و سرنوشت او» راه اصلی، یعنی همان «صراط مستقیم هدایت» را در زمان و شرایط، به نیکوترین روش می نماید و نشان می دهد. عیسی مسیح که فردی نیک اندیش، خیرخواه و صالح است، (انعام/85) و بنده ای از بندگان و آفریدگان آفریننده (نساء/171) و رسول ا... (نساء/57) می باشد و تصدیق کننده ی تورات است و پذیرای آموزه های آن، (مائده/46) و آورنده ی انجیل است، کتاب نور و هدایت و حکمت(حدید/27)، همان «اَحبار» (دانشمندان و عالمان دینیِ یهود و مسیحیّت) و پیراسته رفتارانِ «ربّانی» که توده های مردم را از کردار ناروا و «حرام خواری» باز می داشتند، (مائده/62) و قرآن کریم مژده می دهد دوست گرفتن و پیوند با آنان را به دلیل این که شماری از آنها «قسیس» (کشیش) و «رُهبان» (پارسا روش)اند و روح خود برتر بینی و «استکبار» در آنان نمی باشد، (همان/82)، امّا با درد و تأسفّ که زلال وحی و رسالت انسان ساز و جامعه پرداز و برخوردار از معنویت و خلق و خوی انسانیِ «مسیحیّت عیسی مسیح»، همین دین ورزان رسمی و عالمان و زهد فروشان، «یحرّفونَ الکِلَم مِن بعدِ مواضعه ...» (مائده/41)، تغییر ماهیت داده، با روش و منش نوین، جایگاه بنیادین سخن و حقیقت حق را دگر می سازند و چنانچه حضرت امیر در نهج البلاغه (خ106) از دگر شدن اسلام و آیین توحیدی و انسان گرای محمّدی به «پوستین وارونه» (لُبس الفرو مقلوباً) یاد می کند، از درون آموزه های عیسی مسیح، فاشیست ترین و ضد انسانی ترین شیوه های «مسیحیّت کلیسا» را به در آورده، در گذار قرن ها، خون بارترین جنایت ها و تباه کردن حقوق انسان ها را بهره ی تاریخ بشر نموده و می نمایند!

          بنابر این عیسی مسیح، در «عهد جدید» منسوب به او (متی/5/897) آشکارا می گوید: «گمان مبرید که آمده ام تا تورات موسی و نوشته های سایر انبیا را منسوخ کنم. من آمده ام تا آنها را تکمیل نمایم و به انجام رسانم» هم اوست که می گوید: «نمی توانی هم بنده ی خدا باشی، هم بنده ی پول» (همان/899) و نیز: «خدا در کتاب آسمانی فرموده است: من گوشت قربانی و هدایای شما را نمی خواهم. از شما می خواهم که رحم و محبّت داشته باشید» (همان/906). و در جایی عیسی مسیح از دو گنج نام می برد، "تورات" را گنج کهنه و انجیل را گنج نو می نامد. (همان910) اوست که می گوید و درس می دهد: به سخنان من گوش دهید و تلاش کنید درک نمایید. هیچ کس با خوردن چیزی نجس نمی شود. چیزی که انسان را نجس می سازد، سخنان و اندیشه های اوست... (همان/912) در پیام دیگری می گوید و ره می نماید: «کتاب آسمانی می فرماید که خانه ی من، جایگاه نیایش است، امّا شما آن را میعادگاه دزدان ساخته اید» (همان/919) ... بیش نوشتن از بیان های منسوب به عیسی مسیح را وا می گذارم و پیوند سخن را به گونه ی دیگر، آن هم درس آموختن و روشنگری و بیداری را پی می گیرم. با این امید که در این فضای زیستی مان، بی هیچ بیم از سنگ اندازان و فحّاشان و ناراست گفتاران و سوداگران دین پناه و کاسب کارانی که آیین و فرهنگ و انسانیت را ابزاری کرده اند برای دست یافتن به منافع و بیش برخورداری خویش از هر صنف و هر جایگاه، مسیحی باشد یا مسلمان یا هر مکتب و مذهب دیگر؛ دریابیم که چه بایدمان کرد؟

          به هر روی، سخن از «مسیحیّت کلیسا» بود و جریانی که در گذار دو هزار سال پس از  عیسی مسیح در غرب و شرق و شمال و جنوب ادامه داشته و دارد و امروز بیش از چند میلیارد زن و مرد، پیروان این آیین می باشند. آری! به بیان عیسی مسیح (عهد جدید/922): «علمای مذهبی و فرّیسیان بر کرسی موسی نشسته اند و احکام او را تفسیر می کنند. آموزه های آنها را به جا آورید، امّا هیچگاه از اعمال و کردارشان سرمشق نگیرید. زیرا هرگز به آموزه های شان عمل نمی کنند.. هر کاری می کنند، برای تظاهر است ... رداهای شان را عمداً درازتر می دوزند تا نگاه ها را به سوی خود جلب نمایند و مردم آنها را دین دار بدانند ... دوست دارند در میهمانی ها، ایشان را در بالای مجلس بنشانند و در پرستشگاه ها همیشه در ردیف جلو قرار گیرند. چه لذتی می برند که مردم در کوچه و خیابان، ایشان را تعظیم کنند و به آنان «آقا» و «استاد» گویند.... کسی که خود را بزرگ می پندارد، پست و کوچک خواهد شد و فروتن، بزرگ و سربلند است ... وای به حال شما، ای علمای دینی و فریسیان! چقدر شما ریاکارید! ... نماز و نیایش خود را عمداً طولانی می کنید، تا مردم شما را دین دار بدانند. امّا دور از چشم دیگران، اموال بیوه زنان بیچاره را می خورید! ای دو روها ! همه جا را زیر پا می گذارید تا کسی را پیدا کرده و مرید خود سازید. ای نادان ها ! ای نابینایان! کدام مهم تر است، طلا یا خانه ی خدا که طلا را تقدیس می کنید؟! ... ای عصا کش های کور، که مگس را از صافی می گذرانید، امّا شتر را می بلعید! ... ای علمای دینی و فریسیان ریاکار! شما می کوشید خود را دین دار جلوه دهید، امّا در زیر آن لباس مقدستان!! دل هایی دارید انباشته از ریاکاری و گناه! ... ای مارهای خوش خط و خال! چگونه می توانید از مجازات الهی آزاد و رها شوید؟!...

           آری! همین مارهای زهر آگین یعنی: « خاخام های یهودی» بودند که «تا توانستند با عیسی مسیح جنگیدند و چون نتوانستند، به لباس «کشیشان عیسی» در آمدند و این کشیش ها در مبارزه با اسلام به «روحانیان» وابسته به خلفا تبدیل شدند. و همین هایند که علیه حسین(ع) فتوا می دهند! و ... (تاریخ ادیان/شریعتی/289) و به بیان «عهد جدید» (923): خون مردم بی گناهی که شهید شده اند، به گردن شما (علمای دینی و فریسیان) خواهد بود. یعنی از هابیل معصوم گرفته تا زکریا ... که او را در درون خانه ی خدا، میان پرستشگاه و قربانگاه کشتید! و بنا به نوشته ی کتاب «ادیان زنده ی جهان» رابرت ا. هیوم ص 340 که خودش یک مسیحی متعصّب است: همین «کاهنان و مقامات روحانی اورشلیم، عیسی مسیح را دستگیر نموده، و در دادگاه عالی یهود... او را محکوم به مرگ کردند» و «کلیسای مسیحی تا پیش از زمان مارتین لوتر، عموماً از یهودیان اسکندریّه پیروی می کردند». و «رهبران کار کشته ی یهود، او را یک فرد انقلابی دانسته و آموزه هایش را بس خطرناک می پنداشتند» (ص339) و عیسی مسیح می گوید: «من اهل این دنیا نیستم» (ادیان شرق و فکر غرب/رادا کریشنان/195) عیسویت که به بیانی: «عبارت بود از یک پروتست رو یا روی امپراطوری روم و طرفداران سال خورده ی آن، یعنی روحانیان یهود» (همان/179) و «فریسیان» یعنی: طایفه ای که به ظاهر شرع می چسبیدند و ریاکار بودند، و از سویی اکثر پیروان عیسی «طبقات فقیر بودند» (در قلمرو وجدان/زرین کوب/199)، مدافعان «مسیحیّت کلیسا» کار را به جایی رسانیدند که «کشیشان کلیساها... روز به روز در تجّمل و تمول فرو می رفتند» و «دستگاه پاپ که خود در انواع فساد غوطه می خورد» در کنارش صورتی دیگر از مسحیّت که بر پایه ی «فقر و زهد و قدس و طهارت نسبی بود» یک نظام «رهبانی و رهبانیت» را به وجود آورد و در گذر زمان، «محاکم تفتیش عقاید» (Inqui sition) را ایجاد کرده، «رهبانیت قدسیان به خدمت مقاصد دنیا جویانه ی کلیسای روم درآمد» و «جنگ های صلیبی که قدرت جویی کلیسا را آشکار نمود، نقش کلیسا را از صورت روحانی بیرون آورد و تبدیل به نقش امپراطوری کرد» و بی رسمی ها و مغفرت فروشی های کلیسا داران «یک منبع تازه بر در آمدهای کلیسا افزود و کلیسا را به یک شرکت تضامنی عوام فریبی و غارت مبّدل ساخت» و این موارد و تکفیرها و زنده سوزی ها و غارت اموال عمومی و کشتارهای قرون وسطی (از قرن پنجم تا پانزدهم میلادی) و ادامه اش تا امروز و حتّی «نهضت های تبلیغی» مسیحیّت کلیسا که «شبح استعمار و امپریالیسم در ورای ظاهر روحانی این هیئت های تبلیغی همه جا حس شده و می شود» (همان/از210تا218)، همه و همه از یک اعجاز شگفت کلام الهی قرآن و وحی پرده بر می دارد، که باز هم رویارویی با آن (قرآن) از سوی هم اینان- صهیونیسم تحریفگر و مسیحیت کلیسای استعمارگر- آغاز شده است. در سوره ی توبه /33 می خوانیم: شمار زیادی از «اَحبار» (دانشی مردان دینی) و «رُهبان» (زهد فروشان لباس تقوا در بر کرده)، ثروت های مردم را به ناروا و نادرستی می بلعند و به غارت می برند و نهایت امر این که: «یَصدّونَ عَن سبیل ا...»! اند. 

ادامه دارد...                           محمّد حسن توکّل گلپایگانی

                        دی ماه 1400 برابر با آغاز 2022 میلاد عیسی مسیح           

یسوع ناصری – عیسی مسیح، محمدحسن توکل گلپایگانی

یسوع ناصری – عیسی مسیح

که درود بر او و راه و منش او باد!

پیام آور الهیِ

«صلح ، اصلاح و انسانیّت»

«اِنّما المسیح عیسی ابن مریم، رسول ا... و کلمته»

(4/171)

                      آری! عیسی «کلمه» است، و زاده ی «مریم»؛ بار رسالت و پیام بر دوش دارد. آن هم پیام از «آسمان» و «ا...». این فرزند مریم که یعنی دو جسم مادّی و برخوردار از مادّیت محض زمینی در زاد و بود و زیست و خورد و خواب و غرایز و نفسانیّات و همه ی اموری که دیگر فرزندان «آدم» از آن بهره می گیرند. بنابر این عیسی مسیح در این بخش از وجود و هستی، چونان که خود آدم است، (عمران/59)و در زنجیره ی پیام آوران آسمانی و الهی در شمار نوح، داوود، سلیمان، ادریس، موسی، و محمّد فرزند عبدا... می باشد. و همان راه، روش، منش و ایده را در رسالت پی می گیرد که دیگر پیام آوران الهی در زمان ابلاغ پیام آسمانی خویش برای انجامش تلاش نموده، هرگونه سختی، ناروایی و نامیزانی و رنج و آسیب دیدن و آوارگی و حرف و حکایت و شکنجه و محرومیّت و ... را پذیرا شدند. و حتّی «آه» بر نیاورده، ناله ای شکوه آمیز و از روی ناتوانی و توقّع و انتظار مزد و به اصطلاح قرآنی: «اَجر» (انعام/90) سرندادند. و با عشق و شور و ایمان به راه و رساندن پیام ادامه دادند و تا اندازه ی ممکن و توان و پذیرش خلق به نتیجه ی بایسته و شایسته رسیدند.

                                 با این پیش درآمد، قصد دارم مهرورزانه، زاد روز یسوع ناصری- عیسی مسیح؛ پیام آور «صلح و اصلاح و انسانیت» را به ویژه از نگاه یک مسلمان و باورمند به رسالت آسمانی او به پیروان و دوستدارانش، شادباش و فرخنده باد بگویم. و هر چند کوتاه و پژوهشی و مستند و بی هیچ زیاده پردازی یا یک سو نگری و تعصّب، چند سطری بنویسم و به خوانندگان نیک نگر، نکته یاب و «خودباور» نه «مقلّد» و دهن بین، پیش کش نمایم. با این امید که دست کم در پذیرش یا رد کردن و واگذاشتن یک اندیشه یا مکتب آسمانی یا بینش فلسفی، مربوط به هر سرزمین و در هر زمان و شرایط که بوده و هست، چشم بسته و ندیده و نخوانده و از روی هوا و بی توجّه به منطق دقیق پژوهشی و دریافتی درست و نزدیک به واقع، داوری نکنیم. بلکه می سزد تا در داوری ها و دوستی ها و نادیده گرفتن هامان، بیندیشیم، بپژوهیم و دریافت هامان را از هر دست که هست و با رعایت کامل انصاف به کار بندیم. و از یاد نبریم که بدترین روش ویرانگر در هر مورد، به گونه ی یک فرهنگ درآمدن «پیش داوری» بوده و هست. شیوه ای که بایسته است بنویسم در جمع و جامعه ی ما دامن گستر و فراگیر است و این دردی است بزرگ که درمانش نیز به دست خودمان می باشد.

                   به هر روی سخن درباره ی " عیسی مسیح " فرزند «مریم» است. کدام مریم و با چه ویژگی های ارزشی، انسانی و مکتبی؟ مریم، مادر عیسی و پرورش دهنده و مربّی او. آن یگانه زن پیراسته دامن و برخوردار از عفّت به واقع کلمه و پارسایی. آن خجسته انسانِ «مُطَهّر» و «مصطفی» به بیان کریمه ی الهی.(عمران/42). و فرازمند تر از هر انگشت بر نهادن و «بهتان» (نساء/156) از سوی ناراست رفتاران ناروا گفتار که قلم، شرم دارد نسبت دادن هاشان را به مریم، به ویژه از کتاب مقدّس «عهد قدیم» بنویسد. مریم، آن بلند پایه زن، در پیشگاه تاریخ و زمان و انسانیت است که از سوی فرشتگان الهی مژده می گیرد و با این مژده می بالد. بالیدن زنی که مادر است. آن هم مادر پیام آوری که خلق را به پرستش آفریدگار یگانه فرا خوانده، به انسان و سرنوشت او می اندیشد. و آن بشارت از «ا...» است که: ای مریم! نوید و مژدگانی بادت به «کلمه» ای که نامش «مسیح عیسی» است فرزند مریم. و نسبت دادن فرزند به مادر و مریم، گذشته از رموزی که در آن هست و جای بحثش در این نوشته نمی باشد؛ بیانگر یک فلسفه تاریخ است و یک آموزه ی نوین و «پروتستی عظیم» (great protest) و تاریخ ساز و جهت دهنده تا جایگاه ارزشی و والای زن را بنماید و نشان دهد که «زن» از چه قداست دامن گستر برخوردار می باشد که در گذار تاریخ، سبب ستم و جبّاریت و خود کامگی و خود پسندی (selfish) و سلطه گری مردان می شود. حالی که این وجود منسوب به «زن» و حذف آشکارای «مرد» و بر بسته ها و ژاژخایی ها و دروغ بافی ها و «بهتان» های نویسندگان « عهد قدیم و جدید»، برجسته انسان جاوید و فرازمند تاریخ و از تقرّب یافتگان پیشگاه الهی است. (وجیهاً فی الدنیا والاخره و من المقرّبین/عمران/45). و با این شیوه است که قرآن، بنیاد ذهنیات برساخته ی نویسندگان تورات و انجیل ها درباره ی «زن» را درهم می ریزد. و این پوچ اندیشی خودخواهانه ی مردان را درهم می شکند که خود را مالک و سلطه گر بر جسم و جان و سرنوشت «زن» می دانستند و می دانند! (دقت). و این بار، رسولی بدون پدر – که یعنی مرد- و از «مادری باکره» پا به عرصه ی وجود می گذرد و با «کلمه» ای از سوی «ا...» بارور می گردد و این باروری نه از خواهش تن است و بر گرفته از آب و گِل، بلکه با "القای راز ملکوت" است و خاک را آبستن «روح قدسی» می کند. (النساء/171) و سنّت شوم و غیر انسانی و خلاف راز آفرینش را درهم می شکند. و این نسبت عیسی مسیح در آیات گوناگون کریمه الهی، آشکارا و با صراحت می نماید که بر ساخته های تاریخ و حتّی نگارش تورات و انجیل، کلام مستقیم خدا نبوده و نیست و نوشته هایی است بشری، آن هم به قلم و دریافت و تحریف مردها از یهود و نصاری، همان مردان و نویسندگان تورات و انجیل ها. آن کسانی که با عناوین فریبنده به کار و تحریف پرداخته، مقدّس ترین و بی آلایش ترین واژه ها، و پاک نهادترین وجودها را از «مواضع اصلی و بنیادی» اش به در کرده، با برافزوده هایی ناراست و غیر واقع تحویل جامعه و مردم دادند. (مائده/13). و با این شیوه توانستند بار معنایی کلمات را دگر ساخته و هرگونه که خود می خواستند «کلمه» را به «حرف» بدل نموده و معنی و مفهوم «طیّبه» را از آن گرفته و پوسته ای را که در اختیار داشته، با انباشته های ذهنی و پی گرفتن نفسانیات و دستاویز قرار دادن «دین» دقیقاً آن را علیه «دین» به کار می گیرند و «کلمه طیّبه» را که چونان «شجره طیّبه» است با «اصل ثابت» و «فرع در آسمان» (ابراهیم/24) با این تزویر که ویژه بوده و هست این تحریف گران را، به «کلمه ی خبیثه» که همانند است «شجره ی خبیثه» را (همان/26) دگر ساخته، و به نتیجه ای می رسند که از پیش تعیین نموده و خواهان طرح آن بوده اند! حالی که «خبیث» و «طیّب» یک سان نمی باشد. (مائده/100) و هر یک ره آورد ویژه ی خود را دارد. چنانچه «کلمه ی طیّبه» که یک مصداق متعالی اش «عمل صالح» در همراهی «ایمان» و باورمندی به «کلام ا...» است، میوه اش « حیات طیّبه» خواهد بود. (سوره نحل/97).

            بنابر این در هر زمان و در هر سرزمین و با هر آبشخور فکری، فرهنگی، آیینی و با هر عنوان حاکمیّت سیاسی که آیین الهی بازیچه ی مقاصد شوم فرد و جمع از این ملت و مردم قرار گرفته است (انعام/70)، با قاطعیت باید گفت و نوشت که ثمره ی این «شجره ی ملعونه» ی (اسرا/59) تحریف و توجیه، یک زندگی نکبت بار همراه با ذلّت و خواری(اعراف/152) خواهد بود. نام این آیین، یهودیت باشد با تورات (عهد قدیم)، مسیحیت با عهد جدید، و اسلام و کلام الهی قرآن! زیرا به هر دلیل که دین و قوانین مربوط را دست کم گرفته، (جاثیه/35) بنیادهای اندیشه ی دینی را که در سمت و سوی زیستی دادگستر و برپا داشتن حقوق مردم است، ابزاری ساخته برای ثبات یافتن قدرت و مکنت و شهرت خویش و دین ستیزی و دین گریزی نسل موجود، (المنافقون/2) و از سویی پیشوایان دینی؛ خاخام یا کشیش ،  یا عالم اسلامی شیوه ی «سوداگری آیینی» را پیش گیرند، (اعراف/152) و پیمان های الهی را با هر عنوان و تعبیر درهم شکنند، (نحل/94) و با تزویر و ترفندهای شرعی، حق و باطل را در هم آمیخته، (بقره/42) و آنچه را در تورات و انجیل و قرآن بر حق است و در خور پیروی (توبه/111) پس پشت در افکنده، از پیش خود و برای پاس داشت نام و نان و جاه خویش، و تحریف گونه بنویسند و «من عندا...» به حساب آرند، (بقره79) و زلال حقیقت حقّ آیینی را ننمایند یا که نگذارند تا دیگران به روشنگری و نمودن «قول ثابتِ» (ابراهیم/27) حق ها و حقوق ها بپردازند، بی هیچ زیاده پردازی یا داوری نا به جا و از روی نا آگاهی و رویارویی با دسته ای و صنفی خاص در زمان، «معیشت ضَنک» (طه/124) که یعنی: زیستی تلخ و ناگوار و پر آشوب و بی سرانجام و متزلزل، همراه با سرگردانی و خانه به دوشی بهره ی این ملّت و مردم خواهد شد! نمونه را فرزندان اسرائیل که از عصر موسی، نزدیک به سه هزار و سیصد سال پیش تا امروز این زندگی را تجربه کرده و می کنند. و بنا به دریافت نگارنده آیات برشمرده در کریمه ی الهی درباره ی «فرزندان اسرائیل» و اصطلاحاً «یهودیت» بیش از بیان یک جریان تاریخی و سرگذشت قوم و آیینی با این نگرش و سرنوشت، به مانند دیگر سرگذشت های قرآنی، گونه ای "نماد" و «سیمُبل» (symbol) است با درون مایه ای که در بردارنده ی همه ی اقوام در هر زمان و شرایط خواهد بود و تنها متوجّه یهود و یهودیت در تاریخ و زمان نمی باشد.(دقّت)

                 بنابر این در روزگاری که اصطلاحاً، ریش و قیچی در دست یهود و آیین برگرفته از تورات دست نوشته ی یهودیان مرد است، برای نمونه مگر در برابر غوغائیان یک پارچه ترفند و نیرنگ که دقیقاً نبض احساسات جامعه و گرایش ها و یورش ها و صحنه سازی های مردم را با عنوان «آیین یهود» در دست گرفته اند، «یک دختر با کره ی معصوم و مظلوم» با نام مریم، چه می تواند بکند و چه راهی را برگزیند؟! و در زمانی که این «دین پناهان توجیه گر» و تحریف کنندگان همه چیز به سود کنیسه ها و «دزدگاه ها» به بیان عیسی مسیح در «عهد جدید» (متی/919) بر سر مریم ریخته، و ادیناشان! سر به آسمان کشیده است و با تمام نیرو گرد آمده اند تا این فاجعه ی ویرانگر را از بن بر افکنند! و «مریم پاک نهاد» را محکوم نموده، حیثیت انسانی اش را آسیب برسانند، و به مقاصد بدشگون و نامبارک خویش دست یابند؛ فلسفه ی پایداری و دوام اینان با بر بستن سخنان بی بنیان و به دور از حقیقت، (اِفک)، (احقاف/28) و دروغ بافی و ترفند تراشی و ایجاد آلودگی ذهنی در میان خلق که یعنی: «بهتان»، آن هم از گونه ی بس برجسته و دهن پرکن، (نساء/156) و با بادسری و پر افادگی دینی و اصطلاحاً «خودمحوری آیینی»، شیوه ی «افترا» را در پی گرفته، (عمران/24) و همه و همه را بر سر مریم کوبیده، تا دست کم او را به «فریاد ولابه» و درخواست واداشته، به زانو درآورند؛ امّا مریم که پیراسته دامنی و پارسایی و انسانیت و پایداری اش در اوج است، در یک کلمه و یک تصمیم، تمام بر بافته هایشان را پنبه کرده، رسواشان می سازد، و آن هم: سکوت است و سکوت!

               «فَقولی اِنّی نَذَرتُ الرحمن صوماً فلن اُکّلم الیومَ اِنسیاً» (مریم/26)

              یا مریم در این فضای آشفته و بر ساخته ی خود شیفتگان ناروا گفتار، سکوت را بر هر چه و هر کس که باشد، برگزین. و اگر در موضع ناراست خود، پافشاری کردند به کودک خفته در گهواره اشاره نمای تا چه می گوید و چگونه رسوایی شان را سر می دهد:

         این عیسی مسیح است که می گوید: «انّی عبدا...، آتانی الکتاب و جعلنی ّنبیاً» (همان/30) 

          سپس با سرافرازی و استواری در بیان و باورمندی به خویشتن و راه مکتبی که پی می گیرد، ابراز می دارد که: «ولم یجعلنی جبّاراً شقیاً» (همان/32) که یعنی: راه انبیای الهی، راه خود کامگی، آدم کشی، جبّاریت و سنگ دلی نیست، بلکه راه صلح است و اصلاح و انسانیت! با این خود باوری است که می گوید: 

                 والسّلامُ عَلَیَّ یوَمُ ولدتُ و یوم اَموتُ و یومَ اُبعثُ حیّاً» (همان/33)

          آری! عیسی مسیح است فرزند مریم، فرا زمان و مکان، رسول ا... (صفّ/6)، آورنده ی انجیل و آموزه هایش (حدید/27)، با پشتوانه ای از « بیّنات و حکمت» (زخرف/63) و خود نیز در زمره ی "صالحین" است (عمران/46) و تاییده شده به «روح القدس» (بقره/87)! عیسی مسیح، سدشکن است و همیشه در یادها و دل ها جای دارد. و هرگز در برابر نیروهای ناساز غیر انسانی مافیایی و فاشیستی با هر نام و عنوان، و ترفندهای «هامانی» و «سِحر ساحران» (غافر/24) و گوساله های زرّین سامری (صاّفات/125) هرگز به زانو در نمی آید. و خونی است در سلول های نظام زیستی بشر تا فرازمندترین گام های رهایی. با مژده ای گران سنگ و بیدارگر و امید بخش که:

                              «و مُبشّراً برسول یاتی مِن بعدی اسمه احمد» (صفّ/6)

                  و این «مصلح صالح» در زنجیره ی انبیای ابراهیمی (انعام/85) که همگان، «صدّیق» اند و به دور از هرگونه آشفتگی و دشمنی ورزی و جدایی طلبی (شوری/13)، از آموزگارش که «ا...» است، کتاب حکمت و تورات و انجیل را فرا گرفته است، (مائده/110) نه از شماری زیاد از عالمان دینی یهود و راهبان به دروغ، پارسا که اموال مردم را بلوکه نموده و می خورند، و راه خدا را سد می نمایند؛ (توبه/34) در گهواره و زمان فرازمندی عمر، (مائده/109) سخن می گوید و راه حقیقت و راستی را درس می دهد و می نماید و «نور هدایت نهفته در انجیل»، مائده/46) را برای خلق در زنجیر، واگو می کند.

              آری! این عیسی مسیح است که در کتاب «عهد جدید» (متی/919) منسوب به او می گوید: 

«مرا که مسیحم، خواهند گرفت و نزد رئیس کاهنان و علمای مذهبی خواهند برد و به مرگ محکوم خواهند کرد». هشدار به خلق که «در این دنیا،حکمرانان بر مردم آقایی می کنند و روًسا به زیر دستان خود دستور می دهند، امّا شما این گونه نباشید. اگر کسی می خواهد، از همه بزرگ تر باشد، باید خدمت گزار همه باشد. و سخن و پیام را این گونه ادامه می دهد: 

                «من که مسیحم، نیامدم تا به من خدمت کنند. من آمدم تا به مردم خدمت کنم. و جانم را در راه نجات بسیاری، فدا سازم» و این است که نوشته اند: "عیسی مسیح» یعنی: «نجات»!

 ادامه دارد ....                                                                              محمّد حسن توکل گلپایگانی 

آیة اا...مرحوم سیّد حسین بروجردی(ره) «اُسوه ی کرداری اجتهاد هدایتگر و مرجعیّت,،محمدحسن توکل گلپایگانی

آیة اا...مرحوم سیّد حسین بروجردی(ره)

«اُسوه ی کرداری اجتهاد هدایتگر و مرجعیّت» 

(2)

      سال 88 بود مطالبی با عنوان « اجتهاد هدایتگر» نوشتم و آن را برای آیة اا... حاج آقا علی صافی خواندم. سال گذشته در سال گرد رحلت آن بزرگ مرد و فقیه به واقع مردمی بازنویسی کرده و در اختیار خوانندگان "صدای گلپایگان" قرار دادم . اکنون در نظر دارم نگرشی کوتاه و آموزنده و بیدارگر درباره ی روش ، منش و جایگاه مرجعیّت شیعه که یک نمونه عینی و اُسوه گونه اش « آیة الله سید حسین بروجردی » است ، بنویسیم . آن هم به صورت یادداشت گونه و تا اندازه ای بی نظم ، امّا درس آموز . سخن را با مطالبی از کتاب « پیش درآمدی بر تاریخ تحوّل فقه شیعه » نوشته ی آیة اا... حاج آقا علی صافی و ترجمه و تحقیق نگارنده ، چاپ 1379 آغاز می کنم :

      آیة اا... بروجردی قهرمانی از قهرمانان علم و عمل و ذخیره ای بود برای این عصر و زمان . فخر شیعه ، احیاگر شریعت ، حجّت اسلام و آیت بزرگ الهی بود . استاد در تمام علوم انسانی از تفسیر ، فلسفه ، کلام ، فقه ، حدیث ، رجال ، درایه ، اصول فقه و علوم ادبی و مجتهد در همه ی آنها ، بصیر و نقّاد و عارف بر مدارک و مبانی استنباط و فهم احکام ، نزد عام و خاص بود . او تنها آگاه به اصول و فروع این علوم نبود ، بلکه از همگان بصیرتر بود و نظری جامع در تمام موارد داشت ... عالمان بزرگ اهل تسنّن مانند شیعه نزد او مراوده داشتند . آن حضرت را بزرگ داشته ، در برابر وسعت معلومات و بصیرتش اظهار عجز و فروتنی می کردند . .. در پرتو تلاش هایش کجی ها و ناراستی ها ، درست و جراحت ها ، بهبود یافت . در پاس داشتن کیان دین و نشر پرچم اسلام از شرق تا غرب جهان از اندازه در گذشت . در پرتو همّت والای آن بزرگ مرد بود که ناممان رفعت یافت و آیین مان مورد توجّه قرار گرفت . .. شیعه آن گونه که می سزید و در اصل بود ، شناخته و معرّفی شد . و در جهان عزّت یافت . آوازه ی نیک روحانیت – و مرجعیت شیعه – در دورترین نقاط جهان از آسیا ، آفریقا ، اروپا و آمریکا پخش گردید ... این شکوه به جایی رسید که شیخ شلتوت ، فتوای معروف خویش را صادر کرد . .. نفوذ آن دانشی مرد اصلاحگر ، گذشته از دانشگاه های اسلامی ، تاثیری است جهانی و همه جا گیر ... آن حضرت با گروه های ناراست به بهترین روش به چالش پرداخته ، گفت و گو می کرد. شمشیرهای ناسازگاری و دشمنی ورزی شان را در غلاف گذارده ، از کاربرد در می انداخت . .. حضرت استاد ، پیوندگری بود که حدود اسلام و مرزهایش را از دسیسه ها و نقشه های مخالفین پاس داشته ، از هم گسیختگی اش را مانع شد ... این ها تنها اشاره ای بود از شیوه آن دانشی مرد علم و عرفان و فقه و تقوا و جهاد و اجتهاد (پیش درآمدی بر .../ از 103 تا 109) و نماد و نمونه و در عینیّت کرداری مرجعیت جهانی شیعه و مرجع ... 

      هم اواست (آیة اا... صافی) که در مصاحبه با مجلّه ی «حوزه» چاپ بهار 1370 این گونه روش ، منش و شیوه ی کرداری مرجعیت و مرجع و نیز میزان پیوند خویش را با آن مرد بزرگ و خجسته اخلاق می نماید : 

      چون از نزدیکان استاد و صاحب اسرار او بودم و به ویژه مواضع ضدّ دربار شاه ، سبب شد مرا به مشکین شهر تبعید کنند . جز معنویت و فضیلت در ایشان چیزی ندیدم . نمی گویم بی نظیر ، بل کم نظیر بود . دیناری از وجوهات استفاده نمی کردند . مخارج داخلی شان از ملک شخصی در بروجرد بود . حتّی آب حوض منزل را از پول شخصی تهیه می کردند . حتی نان را از آرد تولیدی شان در بروجرد تهیه می کردند . من شاهد بودم که مصرف گوشت ایشان در روز ، ده سیر بود . خیلی با قناعت زندگی می کردند ، حتی از زندگی معمولی هم کمتر!!! پول گرفتن برایش سخت بود ، امّا پول دادن آسان . جنبه های معنوی شان اصلاً در خور توصیف نمی باشد . من خودم شاهد بودم که چراغ را خاموش کرده و نماز می خواندند.(دقّت) در رعایت ادب ، نمونه بودند . حتّی در جایگاه اشکال علمی به دیگران ، ادب ویژه ای داشتند . اگر می خواست به سخن کسی اشکال کند ، ابتدا نقاط مثبت آن شخصیت را برمی شمرد و از او تجلیل می کرد ، سپس انتقادش را می گفت ! در نقد و بررسی انظار افراد ، ذره ای به شخصیت افراد لطمه وارد نمی شد . اگر درباره ی کسی سخن می گفت ، هیچ گاه افراط و تفریط نمی کرد . تملّق نمی گفت و چاپلوسی را نیز خوش نداشت . کسی شعری درباره اش سروده بود . گفت : « این دروغ ها چیست که درباره ی من گفته است » ! در فلسفه تبحّر داشت و از شاگردان ممتاز جهان گیر خان بود . از جهت ادبیات خیلی دقیق بودند. به دلیل روحیه ی تحقیق که در او بود ، گاهی استفتایی که ما بر اساس نظر خودشان ، جواب داده بودیم ، نظریه ی مخالف می دادند و می فرمودند : « اَنا فی کُل یومٍ رجل » ! 

      هیچ گاه از کارهای علمی خسته نمی شدند . افراد و طلّاب با استعداد و خوب را بسیار تشویق می کردند . در برابر شاه ، از موضع قدرت برخورد می نمودند و من شاهد بودم . در برابر خلاف کاری های شاه می ایستاد و دستگاه نیز از ایشان حساب می برد.

      *چند جمله ای نیز از مصاحبه ی آیة اا... حاج آقا لطف الله صافی گلپایگانی در همان مجلّه ی 

« حوزه »

یادداشت وار می نویسم : به دلیل تسلّط بر فقه اهل سنّت ، برخی از فقهای اهل سنّت در ملاقات با ایشان ، آن مرحوم را از خودشان بر اقوال و نظریات علمای عامّه مسلّط تر می دیدند . اَخوی (آیة الله حاج آقا علی صافی) از شاگردان ممتاز و مورد توجه ایشان بودند و فقه او را می نوشتند . کارهای علمی که آیة الله بروجردی به من ارجاع می دادند، زیاد بود . کتاب « منتخب الاثر » را با پیش نهاد ایشان نوشته ام . اصول ایشان را که تقریر می کردم ، آقا ملاحظه کردند . جلد دوم آن را ، دقیقاً مطالعه کرد و در حاشیه اش مطالبی نوشت که اکنون هم موجود است . در بعضی از مسایل علمی و اعتقادی که به ایشان مراجعه می شد ، بنده به دستورشان مطالبی می نوشتم که برخی از آنها چاپ شده است . او به واقع از کیان اسلام و معارف تشیع حراست می کرد . حافظه ی قوی داشت . زیاد مطالعه می کرد . همیشه در تحقیق بود . ویژگی دیگرشان ، ادب در برابر بزرگان و فقها بود . در هیچ مورد از درس شان ، جسارت نسبت به فقیهی دیده نمی شد . در رد کردن قولی ، چنان عمل می کرد که فقط آنهایی که مسلط بر اقوال بودند ، می فهمیدند چه کسی را رد می کنند . اگر لازم بود ، نام کسی را بگویند ، ابتدا از ایشان تجلیل می کردند ، سپس به طرح و رد بیان او می پرداختند . یکی از صفات بارز ایشان ، احترام به قرآن بود . نسبت به کتاب های فقه و حدیث و حکم فقها احترام و ادب زیادی داشتند. نسبت به آبروی روحانیت و عزت مسلمانان بسیار حسّاس بودند . علّامه شیخ محمدتقی قمی برایم نقل کرد : « وقتی نامه آقای بروجردی را برای شیخ سلیم ، رئیس جامعه الازهر می بردم ، بلند می شد و نامه ی آقای بروجردی را می گرفت و می بوسید ...»! چنان شوکت و عظمتی ،« مرجعیت» و حوزه های علمی پیدا کرده بود که جرج جرداق مسیحی کتاب « الامام علی ، صوت العدالة الانسانیه » را به آیة اا... بروجردی تقدیم می کند . پس از رسیدن کتاب به من فرمودند : آن را مطالعه کن که اشتباه فاحش یا انحرافی نداشته باشد . مطالعه کردم و نوزده مورد را ضعیف یافتم . چون به ایشان گفتم ، فرمودند : ترجمه و نشر آن از جهت اقرارهایی که در آن هست ، اهمیت دارد و اشتباهات آن خللی را وارد نمی کند . از یک مسیحی ، بیش از این انتظار نمی باشد .

      آیة اا... بروجردی ، در همه ابعاد ، یک انسان والا و الهی بود ، برجسته و ممتاز . کمترین گرایشی به هوای نفس ، شهرت ، جاه پرستی ... در آن بزرگوار دیده نمی شد ... به خاطر اجتناب از شهرت، ... کتاب هایش را تا زنده بود چاپ نکرد. روزی در منزلشان مجلسی بود ، شخصی با صدای بلند گفت : برای سلامتی امام زمان و آیة اا... بروجردی صلوات . ایشان در حیاط قدم می زد . با شتاب و ناراحتی و با عصا به در زد و گفت : « این که بود که اسم مرا در کنار نام مبارک امام زمان آورد . این مرد را بیرون کنید » !! بسیار ساده و زاهدانه زندگی می کرد . فرش های منزلشان رنگ و رو رفته بود . لباس ها بسیار ساده و کم قیمت بود .حتی برای یک مرتبه هم بر سفره ی ایشان ، مگر در مهمانی، مرغ دیده نشده است! همین نوع زندگی هم از بیت المال نبود . فارغ از تعلقات دنیایی بود . یک وقت می فرمود : « من یک قدم هم برای رسیدن به این موقعیت برنداشتم.» ایشان در میان عموم طبقات ، محبوبیت داشت . خارج و داخل ، شیعه و سنی ، همه و همه به او احترام می گذاشتند . اهل تظاهر نبود . نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی بسیار هوشیار و مواظب بود . در فتوا دادن هم محتاط بود . مرتبه ی عرفانی و معرفتی شان ، بسیار عالی بود . این مرتبه از مهم ترین بُعد شخصیت ایشان بود ... 

تنظیم کننده و بازنویس : محمدحسن توکل گلپایگانی

آبان ماه 1400